وصیت نامه پاسدار شهید منصور(نامدار) بی چیز

نام پدر: عباس     |     نام مادر: کلثوم
محل تولد: بردخون     |     تاریخ تولد: 1341/05/10
تحصیلات: پایان چهارم ابتدایی     |     وضعیت اشتغال: پاسدار
محل شهادت: شلمچه     |     تاریخ شهادت: 1361/04/28
مسئولیت هنگام شهادت: فرمانده دسته    |     محل دفن: گلزار شهدا بردخون

بسم الله الرحمن الرحیم

"وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّی تَفی‏ءَ إِلی‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (آیه9- سوره حجرات)

با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی، ودرود فراوان بر شهیدان راه خدا و با نام خدا وصیت نامه خود را شروع می کنم. بله شاهد هستیم که چگونه رزمندگان جان بر کف و فداکار برای رفتن به جبهه های حق علیه باطل از هم سبقت می گیرند.

ای هموطنان عزیزم! از شما می خواهم که دست از امام امت، خمینی بت شکن برندارید و نباشد روزی که صدای (هل من ناصر ینصرنی) امام عزیزم شنیده شود، ولی کسی به یاری او نرود. ای برادران عزیز! تا زمانی جان شما ارزش دارد که این اسلام، این قرآن و این انقلاب در خطر نباشد؛ و فعلا هم که اسلام احتیاج به خون بهترین جوانان دارد.

وسخنی با هموطنان دارم. ای همشهریان عزیزم! اگر با چشم دیدید که بنده حقیر کوشش کردم که بروم داخل سپاه پاسداران، فکر نکنید که بنده به خاطر پول یا مقام یا ریاست رفتم و یک موقع فکر نکنید که برای رفع نمودن سربازی به سپاه رفتم، بلکه تا زمانی خون و جان بنده ارزشی داشت که خبری از اسلام نبود؛ اما فعلا که این اسلام به لطف پروردگار و به یاری امام با ریختن خون بهترین جوانان به دست ما رسیده است و حالا هم باید با تمام قدرت و جان و مال و خود از این انقلاب و اسلام عزیزمان پاسداری کنیم. از مادرم خواهش می کنم که اگر شهید شدم گریه نکند و اگر خواست، به یاد علی اکبر حسین (ع) گریه کند. زیرا جان من از علی اصغر و علی اکبر بهتر نیست. پدر عزیزم! اگر که شهادت نصیب بنده شد ناراحت نباش و گریه نکن و همچنین از برادران و خواهرانم خواهش می کنم گریه نکنند و اگر بخواهند گریه کنند این گریه هایشان باعث آزار بنده خواهد شد و اگر تکبیر بفرستند باعث شادی بنده خواهد شد. از پدرم خواهش می کنم که اگر شهید شدم مقدار پولی که دارم خمس آن را نداده ام؛ از ایشان می خواهم خمس این پول ها را به کسانی که تقلیدشان با امام خمینی است بپردازد. بعد که خمس پول ها ادا شد ربع پول هایی که دارم را در راه خدا خرج و باقیمانده پول را خرج خودتان کنید. قبر بنده را هم پهلوی شهید عزیزم «حیدر بردستانی» از سمت قبله ی حیدر دفن کنید و بر روی سنگ تاریخ قبرم بنویسید: « هر کس بر ما بگذرد الحمدی بخواند.» اینک سخنی دارم با دختر عمویم. ای دختر عمو جان! اگر شهید شدم ناراحت نباش بلکه از خداوند بخواه که این قربانی شما را قبول کند که با شهیدان تازه داماد در آخرت در یک خط باشیم و اگر تو را به همسری عقد کردم برای رضای خدا بود و اگر از تو جدا شدم و تو را تنها گذاشتم و برای رضای خدا از تو جدا گذاشتم برای رضای خدا تنها گذشته ام و برای رضای خدا از تو جدا شده ام. ای دختر عمو جان! تنها خواهشی که دارم این است که اگر می خواهی ادامه دهنده ی راهم باشی، باید در موقع مناسب شوهر کنی و هیچ موقع از راه اسلام منحرف نشوی؛ بلکه افتخار کنی که ادامه دهنده ی راهم می باشی.

"منصور بی چیز"

برگرفته از: کتاب به دریا پیوستگان - اثری از استاد مجید عابدی - ص82و83

______________________________
مطالب مرتبط:
شهید منصور (نامدار) بی چیز را بیشتر بشناسید +عکس